محل تبلیغات شما



۱. قبلا که بارون می بارید اون هم تو پاییز، عاشق تر از همیشه ذوق زده براش مینوشتم و میخوندم اما امسال بی ذوق و بی روح فقط صدای ترانه ش رو گوش دادم و از پشت پنجره نگاهش کردم. ۲. روز جمعه وقت بارون برای خاله دعا کردم، تسبیح تو دستم بود و براش صلوات میفرستادم که گوشیم زنگ خورد و تمام ۴ ماه و ۱۱ روز بعد از مامان. دیروز برای تدفین خاله اشک ریختم برای غربتش. تعداد اندکی که برای بدرقه اش رفتیم با چند لایه ماسک و با فاصله از هم از دور هم رو در آغوش میکشیدیم.
Sepsis هی مرور می کنم و بغض می کنم چرا دکتر اول توی اورژانس درست تشخیص داد و پرونده مادر با عفونت Sepsis نوشته شد اما روز بعد توی بخش دکتر (دکتر بی شعور احمق) تشخیص رو عوض کرد به Covid-19 و داروهای کرونا تجویز کرد و با حرفاش بالای سر مادر باعث استرس و ترس مادرم شد (خدایا هیچ وقت فحش نمی دادم و نفرین نمی کردم اما واقعا دیگه نمیشه. لعنتش کن اون دکتر بی وجدان رو) اگر زودتر می فهمدیم اگر زودتر مادر رو میبردم دکتر اگر نمی بردمش اون بیمارستان لعنتی اگر
هفته گذشته بود که نوشتم کرونا نزدیک است چهارشنبه شب شاد بودم که سی تی اسکن مادر خوب بوده و پنجشنبه شب عزادار نبودن مادر بودم فهمیدم آمار کرونا دروغه، فهمیدم دکتر بی شعور زیاده، فهمیدم پرستار بی وجدان وجود داره فهمیدم اشتباه کردم که مادر رو بردم بیمارستان فهمیدم چقدر زود دیر میشه، فهمیدم چقدر درد جای خالی مامان عمیقه، فهمیدم باید قدر لحظه هام رو بیستر میدونستم فهمیدم گاهی بعضیا با رفتنشون باعث میشن بعضی دلها به هم نزدیک شن آخ مادر چقدر نبودنت سخته چقدر
توی اورژانس دو تا تخت کنار مادر بیمار کرونایی بودن و مادر مشکوک به کرونا سی تی یکی از آقایون که قبلا تستش مثبت شده بود نشون داد وضع ریه ش خرابه، اون یکی تازه فهمیدن کرونا داره و مادر با وجود تب شدید اما ریه ش به جز همون آسم و مشکلات قبلی چیز دیگه ای نشون نداد این سمت سالن ماییم و سمت دیگر سالن بیماران کویید چقدر نزدیک .

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها